پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

پرنیای مامان

تولدت مبارک

  دختر عزیزم       روزی که به دنیا آمدی ، من متولد شدم ...   و از آن روز هم دخترم شدی و هم همه چیزم ...   امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است .   روزی که فرشته ای از آسمان فرود آمد در دامان من و دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است .   امروز روزیست که تو به دنیا آمدی...   همان روز زیبایی که خداوند مهربانم با تمام عظمتش به زمین لبخند زد وبهار را به یمن حضورت به ما بخشید .   بهار زیبای من ، دخترکم میخواهم امروزم را فقط به تو فکر کنم ... &nbs...
15 مرداد 1394

دماوند...

    جمعه 26 تیر گردشی یک روزه به دماوند ...                         از سگی که توی باغ بود یه کم میترسیدی ، سنگ برمیداشتی و مینداختی طرفش         دور خیز پرنیا برای پرتاب سنگ إک ، دو ...                       ...
3 مرداد 1394

شیرین زبانی

                چقدر این روزها کم برایت نوشته ام .   چقدر شیرین زبانی ها و خوشمزگیهایت از قلمم افتاده اند .   چقدر روزها کوتاه شده اند ومن چقدر سرم این روزها شلوغ است .   دختر دوست داشتنی من ! از کدام شیرین زبانیت بگویم که از دلم برآمده باشد تا بر دلت بنشیند ... از کدام مهر و محبتت باید بگویم تنها بهانه ی زندگی کردنم !   بگذار از جواب دادن هایت بگویم زمانی که صدایت میکنم :   پرنیای مامان ! دختر نازم !   صدای ظریف و زیبایی از اتاقت میاید که در پاسخم میگ...
3 مرداد 1394
1